پوپولیسم چیست؟ پوپولیسم کیست؟!
عَوامگرایی یا پوپولیسم (به فرانسوی: Populisme) آموزه و روشی سیاسی است در طرفداری کردن یا طرفداری نشان دادن از حقوق و علایق مردم عامه در برابر گروه نخبه.
پوپولیست یا همان اقدامات مردم باور یا عوام گرایانه را می توان در قالب اموری ارزیابی کرد که به دنبال رضایت عمومی و جلب پشتیبانی و حمایت مردم در حوزه های مختلف است که از این مسیر سیاستمداران می توانند به اهداف و خواسته های سیاسی، حزبی و گروهی نائل شوند….
در این نوشتار قصد داریم در دو حوزه ی متفاوت به رسالت پوپولیسم بپردازیم. از این روی ابتدائا روزنه ی هنر را انتخاب نمودیم تا علی رغم انقضای خبرش، ظرافت محتوایش به خوبی حاصل آید.
به گزارش همشهری: پاریس – دکتر رضا بهشتیمعز: جمعی خوشحالاند که باز در یک رویداد هنری فاخر و جهانی نام یک ایرانی بر سر زبانها افتاد و سرانجام به همت داوران جشنواره کن جایزه داوران این جشنواره به فیلم «پرسپولیس» رسید.
باز یاد چند سال پیش افتادم که با بردن جایزه نخل طلای طعم گیلاس، یکی از انجمنهای فرهنگی ایرانی در پاریس نشستی با حضور جمعی ایرانی اهل قلم برگزار کرد تا درباره جایزه کارگردان آن گفت و گو و داوری کنند.
حاضرین دو قسمت شده بودند، یک دسته آنها که بهشدت به آقای کیارستمی میتاختند و دسته دیگر که او را افتخار ملی میدانستند.
در میان مخالفین ایشان یکی دو تن از دستاندرکاران ایرانی رادیوی فرانسه هم بودند که با شهامت معتقدند بودند کیارستمی با تمسخر ملت ایران و تحقیر فرهنگ و شرایط زیستی آنان در چشم خارجیها به جایزهای دست یافته است و این بدترین کار ممکن در عالم فرهنگ و هنر سرزمین ماست که یک ایرانی با دست انداختن مردم خود و نشان دادن دل ریش آنان برای خود اعتبار کسب کند.
دستهای دیگر نیز از او دفاع میکردند و معتقد بودند حال که او به جایزهای به این مهمی دست یافته آن را باید متعلق به مردم ایران دانست و به هر حال باید به او افتخار کرد! از قضا قسمت بدتر استدلال همین بود که حالا که او در اوج شهرت است و ایران و ایرانی هم امروز مشکل اعتبار بینالمللی دارد پس چرا ما او را تصرف نکنیم و شهرت او را از خود ندانیم؟! لابد رجوع به همان قاعده که موافقت با شهرت به احتیاط نزدیکتر است.
به اجمال هم یادم میآید که همان زمان یکی از مسئولین عالی فرهنگ فرانسه گفته بود که فیلمهای کیارستمی را باید در مدارس ما نشان داد تا بچههای فرانسه وضع آموزش و زندگی بچههای ایران را ببینند و قدر شرایط خود را بدانند!….
بدتر اینکه کار آقای کیارستمی بعدها به تعدادی نوآموز سینما نیز راه نشان میداد که اگر کار کردن در فضای سینمای داخلی تنگ است پس باید به ریسمان فضای جهانی سینما آویخت تا بتوان در برابر کژفهمیهای داخلی مقاومت کرد. مشکل کسب اعتبار در سینمای جهانی نیز سرمایه، سواد و پیشینه میخواست تا آدم در کنار اسپیلبرگ و کوروساوا و فلینی و دیگران آدم بتواند قد علم کند و اگر نبود هم غمی نیست… میتوان به ریش داخلیها خندید و مردم و آداب ایشان را با همان شیوههای پوپولیستی ولی با لعابی هنری دستانداخت تا اسباب خنده و تأمل بیگانه باشد… سپس جایزهها را درو و اعتباری جهانی کسب کرد.!!
جایزه جهانی که آمد یعنی دیگر دوره گمنامی تمام شد و احدی در داخل جرأت نمیکند بگوید بالای چشم تو ابروست هرچند که جغرافیای این پوپولیسم تو از جنوب به شمال نقل مکان کرده باشد و مخاطب این عوام بازی نه انسان ایرانی که آدمی غربی باشد!….
ایرانیان زیادی در این سوی آب به شهرت رسیدهاند و با همت و تلاش و دانش خود برای مردم ایران اسباب سربلندی و آبرو شدهاند و برای خود شهرت مثبت و اعتبار جهانی خریدهاند.
اسف از این که مباد روزی که زحمات این همه آدم غیرتمند و زحمتکش در پیش نوعی شارلاتانیسم عوامانه هنری رنگ ببازد که با تمسخر قوم و فرهنگ بومی کشوری میتوان به اوج شهرت رسید و به دیگران هم آموخت که اگر کسب شهرت چنین آسان است چرا راه سخت باید رفت؟
معجون رفتار فرهنگی سالهای پس از انقلاب پرسخنتر از آن است که بتوان یکسره و بیچند و چون از آن دفاع کرد ولی نازل کردن نقد فرهنگی جامعه ما آن هم با زبان بیگانهپسند و گاه با انگیزههای شخصی در ویترینهای علمی و هنری مجامع جهانی اسفبارتر است، سهل است که پیش مردم ما هم خریدار ندارد. با مقبولیتهای اجتماعی و حجتهای عوامانه البته گاه باید درآمیخت و در برابر حجیت آنان ایستاد ولی در کجا، در پلههای جشنواره کن؟!
پیرامون همین محتوا در گذر از سرویس فرهنگ و هنر مشرق (کد خبر ۹۷۲۹۸۱تاریخ انتشار: ۱۷ تیر ۱۳۹۸ – ۱۷:۲۰)- خواندم: وقتی هنرمندی از اسپانسرینگ و حمایت مالی دولتی برای خلق یک اثر هنری کاملا بهرهمند است، چگونه میتواند در محتوای اثرش، همه شعارها و پیامهای اثرش را به سوی حمایت از اقشار فرودست هدایت کند؟ هنرمندی به واسطه رابطههای حکومتی از انتقاع مالی، معنوی و پستهای مکرر بهرهمند باشد، اما تئاتری که روی صحنه میبرد، مدعی شیوع بیعدالتی ساختاری است، آیا چنین متنی با فرامتن هنرمند در تعارض نیست؟!
یا شاید از آن بدتر این است که از امتیازات حکومتی کاملا بهرهمند باشید اما در غالب اثر هنری، تصمیمات حاکمیتی را به سخره بگیرید. چنین پوپولیستی – هنری حرکت کردن، در عرصه فرهنگ و هنر دشوار است…
این توصیفات، مصداق کنشگری سیاسی در پیوند با محتوای آثار هنری کارگردان تئاتر عاشقانه های خیابان ست.
وقتی هنر بالنده تئاتر، وقتی متون غنی در میان نباشد، افرادی با افکار زیرمتوسط، پرچمدار تئاتر آوانگارد خواهند شد. هنر نمایش مبنایش دیالوگ است. ارزندهترین هنرمندان جهان و آثار هنری بر اساس دیالوگ خلق شدهاند، اما در ارزیابی «عاشقانههای خیابان» نخستین سد میان مخاطب و اثر مونولوگ است. اگر اثر هنری ادعای آسیب شناسی اجتماعی هم داشته باشد، حتما باید بر ساختار دیالوگی آن افزود….
گیل آبادی، روایتش را بر اساس مونولوگ انتخاب کرده، چون در فرامتن، در متن جامعه پر از دیالوگ نبوده و عمدتا روی صندلیهای انتصابی از مفر مونولوگ حتی با جامعه هنری ارتباط برقرار کرده است.
لذا این ساختار فرامتنی به متن نمایش نفوذ میکند و مخاطب متوجه نمیشود که مسئله سه کاراکتر عاشق پیشه عشق است یا فقر؟ از فقر نمود بسیار کمرنگی در متن وجود دارد. تیره روزی فرزانه اول در پشت دلبستگیهای عاشقانهاش گم میشود….
فرزانه اول بیش از آنکه یک دستفروش محتاج باشد یک فعال سیاسی اجتماعی است که برای حاکمیت تعیین تکلیف میکند که چنین باشد و چنین باشد، کشور را با یک دیالوگ ساده در موقعیت قبل از جنگ توصیف میکند و پروپاگاند آزادیهای زنانه مثل رفتن به استادیوم و دوچرخهسواری آزادانه از مطالبات اوست. برای اینکه دریابیم ماحصل تلاش این کارگردان تئاتر پیوسته مدیر حکومتی که در متن آثارش بنا دارد مردمی جلوه کند دارای چه تناقض بزرگی است. شاید کورسوی عاشقانه دخترک جوانی دستفروشی که عاشق یک پسربچه ژیگولو (نوازنده) شده را باور کنیم، اما وقتی همین پرسوناژ در میان جمعیت راه میرود و فریاد میزند و آرزو میکند روزی برسد که زنان بتوانند آزادانه دوچرخه سواری کنند و به استادیوم بروند، تناقضات متنی مولف به چشم میآید، چون زیست و جایگاه فرامتنی کارگردان تقریبا به همین اعوجاج دچار است. دستفروش مترو با شکم گرسنه، مطالبهاش رفتن استادیوم و دوچرخه سواری در خیابان است؟! چگونه ممکن است که مطالبه لاکچری همین طبقاتی که به تماشای تئاتر «عاشقانههای خیابان» آمدهاند و متن آن مثلا به آسیبشناسی زیستی دستفروشهای مترو میپردازند را میتوان به نمونههای مصداقی طبقات فرودست نسبت داد؟ اینهای نشانههایی است که اصول مولف را در متن تئاتر نقض میکند، شکم گرسنه که در لایهزیرین طبقات قرار دارد و شکمش گرسنه است، چگونه میتواند تنها آمالش دوچرخه سواری در میرداماد و رفتن به استادیوم آزادی باشد؟
کافیست گفتههای اخیر نادرهفتورهچی روزنامه و فعال توییتری نزدیک به چپ سنتی را مرور کنیم. فتورهچی در یکی از گفتوگوهای مهمش میگوید:
«مردم کیستند؟ کدام دختران میخواهند به استادیوم بروند؟ درباره کدام دختر حرف میزنید؟ دختر معلول بوشهری که سرش را توی سطل کرده، من به او بگویم برو استادیوم . نان بیکار هستند، … دستفروشی میکنند، کتک میخورند، هزار بدبختی دیگر دارند، خب بروند فوتبال ببیند. چه کسانی میروند فوتبال میبینند، همین پاپتها (سلبریتیها). صد تا دویست تا گلچین شده آقازاده را جمع میکنند که فوتبال ببیند صد نفر هم جو گیر پشت سر آنها هست. زنان ایرانی هم ایستادهاند و این منظره مضحک را نگاه میکنند، چون کارشان دست شیادان افتاده است. شیادانی آن ور آب، شیادانی این ور.
این روزنامه نگار در ادامه اشاره میکند:
با برجسته کردن نیازهای دست دهم زنان، ژست این را میگیرند که دارند به زنان کمک میکنند. در صورتی که چنین کاری نمیکنند. مسائل بنیادین زنان یک کدامش طرح نمیشود. حق سیر شدن، هیچ وقت طرح نمی شود اما حق فوتبال نگاه کردن، هی طرح میشود، چون در پلت فرم یک جناحی در قدرت است.»
روایت ساده متن و محتوای تعاملی «عاشقانههای خیابان» درباره نوازنده دورگردی به نام فرزاد (رضا یزدانی) است که زن دستفروشی در مترو، به نام فرزانه از عشاق سینه چاک اوست. کاراکتر فرزانه را در قالبهای پرسوناژهای مختلف ، الهام پاوهنژاد، سیما تیرانداز، ژاله صامتی ایفا میکنند. فرزانه اول( سیما تیرانداز) به توصیف رابطه عاشقانه خود میپردازد و یک داستان شاهپریانی را درباره عشق خود به فرزاد با مخاطبانش در میان میگذارد. فرزانه دوم (الهام پاوهنژاد) از عشق کمتر میگوید و موقعیت کاری خود را در مترو توصیف میکند و سومی تراژدی محتومش را روایت میکند.
فرزانه دوم هیچ منطق پیوستهای با روایت ندارد، مسئلهاش مثل فرزانه اول عشق نیست. موضوع دلبستگیاش به فرزاد (رضا یزدانی) را مطرح میکند اما مشغلههای نه چندان مشعشعی در متن اجرای این شخصیت وجود دارد که هیچ پیوستگی تماتیک با فرزانه اول ندارد.
فرزانه سوم که آموزش معاشقانه و نحوه تحریک و همخوابگی را با تمسخر همان تشت معروف شیر در بستری تعاملی به مخاطبان ارائه میدهد، امتدادی روایی را به وجود نمیآورد و محتوا با تراژدی انتزاعی که از بیرون به فضای روایت رسوب میکند، با اجرای رضا یزدانی و آهنگ مترو به پایان میرسد.
ترانه ی مترو
رضا یزدانی
♫♫♫
قدم می زنم تا که راهی بشم
میدونم یکی چشم به راه منه
میدونم تو شبهای تاریک شهر
چراغ یه جایی هنوز روشنه
قدم میزنم تا یه دنیای خوب
یه بی آسمونی که آفتابیه
یه دنیا که تا هست تو شهر من
هوا روشنه آسمون آبیه
…
از اون گوشه ی شهر تا عطر تو
یه راه که با یک سفر میرسم
تو دنیا انگار نزدیکمی از اونجا به تو
زودتر می رسم …
به جایی رسیدم که مقصد تویی
که مقصد تویی و دل من خوشه
قطاری که راهو میدونه کجاست
کدوم خط منو سمت تو میکشه
♫♪♪♪♫
دلم روشنه توی هر ایستگاه
به خون تو رگهای تهرون شدن
به مقصدی که میدون آزادیه
راهی دروازه شمرون شدن
دلم قرصه قرصه که اینبار هم
میاد می بره راس ساعت منو
کدوم سوت سوت قطار توئه
دو دل کرده دروازه دولت منو
قطار رسید و دلم پر کشید
که میدون آزادی تو مشتمه
سرم رو می چرخونم انگار که
تموم وطن مثه کوه پشتمه
دلم مثه تجریش میدون میخواست
دلم با شلوغی شهر قهر بود
یه راهو شروع کرد و واشد دلم
یه راهی که زیر سر شهر بود
…
و در تازه ترین تحلیل ها آمده ست:(ایسنا. )
آیا کرونا به اندیشه ی پوپولیستی در جهان پایان خواهد داد؟
بازار گمانهزنی پیرامون دوران پساکرونایی رونق گرفته است. بسیاری از تحلیلگران کرونا را برای گرایشهای پوپولیستی مرگبار دانستهاند.سیاستهای ناکارآمد دولتهای پوپولیستی در مقابله با کرونا به چنین باوری دامن زده است.
ویروس کووید-۱۹ جهان را به چالش کشیده است. ویروسی که نه به مرزهای جغرافیایی احترام مینهد و نه به رنگ جلد پاسپورت کشورهای گوناگون توجهی دارد. نه نژاد و دین و مذهب میشناسد و نه فقیر و ثروتمند. چالشی بزرگ که میتواند تاریخ را به دو دوره پیش و پس از خود تقسیم کند.
ویروس کووید-۱۹ نه تنها کارآمدی مدیریت بحران دولتها را به چالش کشیده بلکه بازنگری در باورهای دینی و جهانبینیهای سیاسی را الزامآور ساخته است.
رابطه پوپولیسم و کرونا یکی از آن عرصههایی است که ظرف ماههای گذشته به طور وسیع در کانون توجه بسیاری از تحلیلگران و مفسران در جهان قرار گرفته است.برخی از تحلیلگران با اشاره به عملکرد ضعیف دولتهای آمریکا و بریتانیا در مقابله با بیماری کرونا از بنبست خرد کننده پوپولیسم در جهان سخن گفتهاند و برخی دیگر رهایی از اندیشههای پوپولیستی در دوران پساکرونایی را امری محتمل دانستهاند. اما آیا بهراستی میتوان تاثیر کرونا بر پوپولیسم را تاثیری ویرانگر و چه بسا مرگبار دانست؟
پوپولیسم و کرونا
پیش از پرداختن به رابطه بین پوپولیسم و کرونا باید بین اندیشههای پوپولیستی و عملکرد سیاستمداران پوپولیست در جهان تفاوت قائل شد. از این رو، باید تاثیرات احتمالی کرونا بر پوپولیسم را در دو عرصه متفاوت پی گرفت: پوپولیسم بمثابه یک گرایش سیاسی و پوپولیسم بمثابه یک روش حکمرانی….
بنابراین پاسخ این پرسش که آیا جهان پساکرونایی جهانی متفاوت از جهان کنونی خواهد بود، بیتردید مثبت است. اما کسی به درستی نمیداند که دامنه این تفاوت و دگرگونی چه خواهد بود…
کس مود یکی از اندیشمندانی است که به پدیده افراطگرایی و پوپولیسم در آمریکا و اروپا پرداخته است. او در مقالهای که اخیرا برای روزنامه گاردین نوشته، بحران مالی برخاسته از بیماری کرونا را با بحران مالی سال ۲۰۰۸ مقایسه کرده و اعلام کرده است که در آن هنگام نیز بسیاری از تحلیلگران از تحولات عمیق اقتصادی و اجتماعی جهان پس از آن بحران مالی سخن گفته بودند.
پیشبینیهایی که عملا متحقق نشدند. به باور کس مود، بانکهای آمریکا پس از پایان آن بحران مجددا بزرگ و بزرگتر شدند، قدرقدرتی وال استریت ادامه یافت و حتی دانه درشتهای مسئول بحران مالی آمریکا هیچ یک زندان را از درون تجربه نکردند. او خواستار خویشتنداری تحلیلگران در ارائه پیشبینیهایی پیرامون بنبست پوپولیسم و یا مرگ پوپولیسم در اثر شیوع بیماری کرونا شده است…..
ناکارآمدی دولت ترامپ و جانسون در مقابله با بیماری کرونا به حدی بوده است که بسیاری از تحلیلگران در رسانهها و شبکههای اجتماعی نتایج حاصله از اجرای چنین سیاستی را بنبست پوپولیسم دانسته و مارکوس فلدنکیرشن در مقالهای که برای اشپیگل نوشته است، از آمیزش مرگبار پوپولیسم و ویروس کووید-۱۹ سخن گفته است…..
کس مود در مقاله خود ، از پوپولیسم همچون زرورقی سخن گفته که میتواند به هر نوع جهانبینی و گرایش سیاسی بچسبد. از این منظر، پوپولیسم جریانی واحد و متعلق به گرایشهای راست و ناسیونالیست نیست و میتواند باورهای چپ را نیز دربرگیرد.
کس مود با بررسی عملکرد رهبران جهان، بر این باور است که با عزیمت از رویکرد متفاوت رهبران پوپولیست در قبال بحران کرونا، نمیتوان سرنوشت واحدی برای آنان در دوران پساکرونایی قائل شد.
تحلیلگر روزنامه گاردین مینویسد که برخی از پوپولیستها به علت عملکرد ناموفق خود در مهار بحران ناشی از کرونا قطعا آسیب میبینند، حال آنکه شاید برخی دیگر در همین رابطه حتی تقویت شوند و یا وضعیتشان تفاوت چندانی با دوره پیش از شیوع کرونا نکند.
با عزیمت از تحلیل کس مود، پیش بینی پایان گرایشهای پوپولیستی و شکست پوپولیسم در دوران پساکرونایی، منطقی و واقعی نیست. به سخن دیگر، پایان دوره زمامداری این یا آن رهبر پوپولیست به معنای نابودی و پایان پوپولیسم نیست….
و این پایان ماجرا نیست….
من از مفصل این نکته مجملی گفتم // تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل….
برداشت آزاد.
منابع:
//www.hamshahrionline.ir/news/23264/پوپولیسم-هنری
http://www.mashreghnews.ir/news/972981/پوپولیسم-هنری-با-پول-حکومت-علیه-حاکمیت