ارزش و منزلت هر انسان در عالم معنا به مرتبه علمی و میزان معرفت او بستگی دارد و قدر و منزلت هر علم و معرفت نیز با معلوم و معروف، یعنی موضوع مورد بحث آن، مرتبط است. بر این اساس، علم و معرفت هر عالم و عارفی با معلوم و معروف آن پیوند دارد.و قدر و مرتبت هر عالم و عارفی به میزان ارزش علم و معرفت او بستگی دارد. حدیث نبوی: «قیمه کلّ امریء ما یعلم» (غررالحکم و دررالکلم، ص ۴۲، آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، دانشگاه تهران، ۱۳۶۶ هـ.ق.) ]ارزش هر فردی به میزان علم اوست[ این معنا را بیان میکند. به همین دلیل، حکما به تقسیم بندی علوم پرداخت هاند.در اینکه تمایز علوم به موضوع آنها بستگی دارد یا به مسائل و اهداف آنها، میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد و در این باره مباحث زیادی مطرح شده است که بیان تفصیلی آنها در اینجا ضرورتی ندارد. علامه طباطبایی وجه تمایز علوم را به موضوعات آنها مربوط میداند و برخلاف کسانی که اهداف و مسائل و محمولات را وجه تمایز علوم
میدانند (آخوند خراسانی، صاحب کفایهالاصول، تمایز علوم را به اهداف آنها مربوط میداند. حضرت امام خمینی (ره) به مسائل آنها تمهید القواعد صائنالدین علی بن محمدالترکه،
ص ۹۲-۹۰) اعتقاد دارد که مسائل و محمولات و اهداف تابع موضوعاند و سرانجام به موضوع برمیگردند و تا موضوع علمی مشخص نشود، از محمول و مسائل و اهداف آن خبری نیست. با این بیان، هر علمی از نظر موضوع برتر باشد بر دیگر علوم برتری دارد. در این تقسیم بندی، علوم سه دسته اند: الهی، ریاضی، طبیعی.
حکما علوم را برمبنای موضوع یا روشی که در آنها به کار رفته تقسیم کردهاند. در
اینجا، هر دو شیوۀ تقسیمبندی به اجمال بیان میشود و جایگاه عرفان در هر دو دستهبندی تشریح میگردد….به عبارت دیگر، حکیم مشّایی در بند آن نیست که در سلوک علمی خویش ملاک عقل خود را مقید به ظواهر شرع کند و به طور مستقل در تأیید استنباطات خود از شریعت بهره گیرد. البته، هر چند این شیوه در میان حکمای اسلامی متداول بوده است، اما هیچ یک از آنها – در عین حال که در تفکر و اندیشه و طریقه خود را مستقل میدیدند – در حقیقت از جاده شریعت منحرف نشده اند: «ولا محاله موافق شرایع حقه باشد، چه حقیقت شریعت در نفس الأمر به برهان عقل محقق است و فایده اش حصول معرفت و کمال قوه نظری باشد»……..اما عارف راه هر دو، حکیم مشّایی و متکلم را ناقص و بیراهه میپندارد و جز از طریق کشف و شهود که مبتنی بر وحی و شریعت باشد، وصول به حقیقت را ممکن نمیداند. طریقه تصوف قسیم این اقسام یعنی حکمت و کلام نیست؛ چه اختلاف این اقسام، یعنی فلسفه و کلام با عرفان، هم در سلوک است و هم در غایت؛ زیرا فلسفه و کلام بر سلوک راه ظاهر و طریقه نظر و استدلال متکیاند و غایت آنها حصول علم است، در حالی که حقیقت تصوف سلوک راه باطن و غایت آن وصول به حقیقت است……..